Monday, November 23, 2009


من عزیزم راه دوره

یه ماه مثل برق و باد گذشت ها.حالا معلوم نیست دیگه کی و کجا بشه که خانواده ام رو ببینم


هفته آخر رو تو ثانیه ثانیه اش زندگی کردم باهاشون


اینجوریاست دیگه.من انتخاب کردم که بیام این سر دنیا.اینکه که پیه از دست دادن و دور بودن از خیلی چیزها و عزیزها رو به تنم مالیدم که بلکم یه سری چیزها رو بدست بیارم


...........................


این که میگن از دل برود هر آنکه از دیده رود حرف مفت میباشد.گفته باشم


لااقل برای من که عمل نمیکنه


.............................


کلی خوشحالم که همه چی به خوبی و خوشی بود این مدت. ولی مامانم به دلیل اینکه بسیار مامان هست ، فهمید که من اینجا به طرز شگفت انگیزی تنها هستم


ما یه خانواده هستیم با کلیییییییییییییییی دختر.یعنی بالای 95 درصد از ما نوه ها دختریم.همه هم با هم کلی دوست و رفیق.اون چند عدد نوه هم که این وسط پسر از آب دراومدن،خواه ناخواه با ما هماهنگ شدن .اینجوریه که ما اصولا همش با هم بودیم(هستیم) .الان هم که تعدادی ازما غربت نشین شدیم باز این ارتباط تنگاتنگه هست ها ولی شکلش خوب خیلی فرق میکنه


این آخریها که دخترها همه کلی خانوم شده بودن برای خودشون ،خونه من شده بود پاتوق.روزی نبود که چند تاییشون نیان اونجا .یا با هم نریم دور دور بازی.تازه کنار اونها کلیییییییییییییی دوست هم بود(هست) که با دختر ها هم دوست شده بودن و جممون حسابی جمع بود


ولی اینجا اوضاع یه کم فرق میکنه.منم و یه پادگان.نه این که خوب نباشه ها،خوبه.با همشون هم خیلی زیاد دوستم و صمیمی.ولی گاهی واقعا دلم یه دوست کاملا هم جنس میخواد.نه این که نداشته باشم ها،دارم ولی اونایی که نزدیکن فقط یه دوستن.اونایی که دورن اونایی هستن که هم دوستن هم رفیق.اینه که این بار که اومده بودم به یکی از دخترها گفتم اگه من یه روز به مرز انفجار برسم و بخوام برم بشینم با یکی دو کلوم حرف بزنم و یه قهوه ای چیزی بخورم،باید لااقل دو ساعتی برم که برسم پیش یه دوست، تا برسم هم باید برگردم که برسم پسری رو از مدرسه بردارم.اینه که ترجیحا حناق بگیرم بهتره خوب.خوبه که من بسیار آدم سرخوشی هستم و اهل نق و نال نیستم ها .ها ها ها


ایناست که مامان جان من با دیدن نوع جدید زندگی من که به ندرت کسی رو میبینم یا میرم جایی دچار شگفتی شده بود.آخرشم گفت البته چون تویی خیالم راحته.بلدی با هر وضعی چجوری کنار بیایی!!!! بازم بسی خوشحالم که خیالش راحته


پ.ن1: از بچگی خیلی زیاد ابر بازی رو دوست داشتم.میشستم وشکل های مختلف ابر ها رو پیدا میکردم.یادته گفتی هر وقت به ابر ها

نگاه کردم یاد سقف خونه و نگاهامون که اونجا جا گذاشتیم بیفتم؟ یادت باشه نگاه منو برداری موقع رفتن.اونجا نمونه تنهایی


پ.ن2:من و خدا جون داریم با هم بازی "مادام ، یس" رو اجرا میکنیم.فعلا هم خدا فقط و فقط به من اجازه قدم مورچه ای میده.بازم ممنون و شکر.امیدوارم که اگه به این زودیا نمیخواد که مثلا قدم فیلی،دایناسوری یا حتی خرگوشی بده ، لااقل "نو" هم نگه و همون مورچه ای رو بده


پ.ن3:من عزیزم راه دوره دل من سنگ صبوره

روزگار اینجوری خواسته سرنوشت ها جورواجوره




13 comments:

  1. وای سیمینی من کلا ً مرده این نوشتناتم ، این که از این.
    اون جمله در مورد من هم عمل نمی کنه.
    می بینم که تو هم داری به شیوه خزنده و زیر پوستی با یه کسی صحبت می کنی که اسمشو نمی گی ؛ اما اینم بگم که شراره نیستم اگه پیداش نکنم [شیطونک] هاهاها.

    ReplyDelete
  2. خوندم

    دوسش داشتم

    يه وقتي كه حرفم بياد برمي گردم كه باز بنويسم

    ReplyDelete
  3. من برگشتم، اما نه برای نوشتن. برای باز خوندن

    ReplyDelete
  4. کلی خوشحالم از این یک ماه خوبی که داشتی. دو بار تو یه سال یعنی کلی حال و حول. حالا کلی انرژی گرفتی واسه انجام دادن همه کارای انجام نشده که از این نظر هم کلی خوشحالم.

    ---------------------------------------------

    یه زمانی من خیلی خیلی به آسمون نگاه می کردم. نه ستاره های شب رو از دست می دادم نه ابرای خوشگل روز. گاهی میشد که چند ساعت رو به آسمون بودم. کلی حالش رو می ردم. اما الانا دیگه نمیشه؛ پس اگه یه وقتی به آسمون نگاه کردی جای منم حالشو ببر پلیز

    ---------------------------------------------

    توی آخرین خط های این پست نوشتی

    من عزیزم راه دوره دل من سنگ صبوره
    روزگار اینجوری خواسته سرنوشت ها جورواجوره

    خواستم بگم مرسی، همین

    ---------------------------------------------

    یه چیز دیگه هم هست که می خوام با اجازت بگم و اونم اینه

    I know I never loved this way before
    And no one else has loved me more
    With you I've laughed and cried
    I have lived and died
    What I wouldn't do just to be with you

    I know I must forget you and go on
    I can't hold back my tears too long
    Though life won't be the same
    I've got to take the blame
    And find the strenght I need to let you go

    Just walk away
    Just say goodbye
    Don't turn around now you may see me cry
    I mustn't fall apart
    Or show my broken heart
    Or the love I feel for you

    So walk away
    And close the door
    And let my life be as it was before
    And I'll never never know
    Just how I let you go
    But there's nothing left to say
    Just walk away

    There'll never be a moment I'll regret
    I've loved you since the day we met
    For all the love you gave
    And all the love we made
    I know I've got to find the strenght to say

    Just walk away
    Just say goodbye
    Don't turn around now you may see me cry
    I mustn't fall apart
    Or show my broken heart
    Or the love I feel for you

    So walk away
    And close the door
    And let my life be as it was before
    And I'll never never know
    Just how I let you go
    But there's nothing left to say
    Just walk away

    http://music.yeucahat.com/song/English/41509-Just-Walk-Away~Celine-Dion.html

    ---------------------------------------------

    اومده بودم که فقط بخونم، اما وقتی حرف بیاد دیگه نمیشه جلوشو گرفت

    ReplyDelete
  5. Hafez I hope you the Best dear.
    be strong ;0)

    یه حدس هایی میزنم که ممکنه چی شده باشه.هوووووووم

    ReplyDelete
  6. تنهای بده بخصوص اگه دیگران کنارت بذارن، ببین واسه چی تنهای
    اونایی که نزدیکن فقط یه دوستن یعنی تورو بهتراز اونایی که دورن "هم اونایی که هم دوستن هم رفیق" میشناسن، پس اگه اونا كه دور هستن هم نزدیک بودن باز تو تنها بودی . منتها به قول خودت سرخوشی یعنی به روی خودت نمیاری كه حاجی من مشکل دارم، عجب استدلالی

    ReplyDelete
  7. آهان.تمام سعی ام رو کردم که مفهوم جمله هاتون رو یه جورایی به متن ربط بدم ببینم کجاش مفهومش این بوده که منو تنها گذاشتن
    در هر حال ممنون
    :0)

    ReplyDelete
  8. چه عجب کامنتم را حذف نکردی همون كه گفته بودم بهت نوشتت وصله پینه است حتا اسم بلاگت کپی بلاگ یکی از دوستامه. آره تو نگفتی كه تنهات گذاشتن ولی من فهمیدم كه تنها موندی . اتفاقا مفهوم متنت همین بود.

    ReplyDelete
  9. تا جایی که توهین به خودم یا کسانی که اینجا کامنت میزارن نباشه،پابلیش میشه کامنت ها
    آفرین به هوشتون ولی باید بگم کاملا برعکس متوجه شدید

    اون بارم گفتم که امکان نداره که بشه تو بلاگ اسپات 2 تا بلاگ با یه اسم باشه

    ReplyDelete
  10. تو ایران بودی؟ سیمین تو ایران بودی؟ خیلی نامردی.یادت باشه.
    منم ته سر و صدام توی فامیلمون که اندازه شما هم آدم نداره البته. اما وقتی نیستم همه در آرامش به سر می برن شلوغ کاریهای منو نمی شنون. بعد از اون طرف آمل تنهائکی. و جالب اینکه لذت می برم از سکوت و آرامشش.
    یه وقتهایی هم که می برم، از درس و حرف این و اون و این حرفها تلفن جان و گوش مفت آبجی جان.
    پ.ن.1: من ابر بازی نمی کردم. عوضش تو دستشویی با طرح و خط و خطوط کاشیها شکل می ساختم. هنوز هم همینجوریم. این عکست چه جوریه؟ با فیلتر گرفتی؟ خیلی ترکیب توپی داره. گریه ام می گیره عکسهات رو می بینم. گاهی که کم پیش نمیاد واقعاً کم میارم واسه عکاسی....
    پ.ن.2: مادام یس بلد نیستم. شایدم یادم رفته.
    پ.ن.3: اتفاقاً منم عزیزانم راه دورن. این یه رازه پیش من و تو.

    ReplyDelete
  11. مریم جونم،مامان اینا اینجا بودن

    عکس هم با یه دوربین دیجیتاله که دکمه ساه سفید گیریش فعال شده
    من دانشم در باره عکاسی در حد جلبکه.فقط از روی علاقه هست که دست به دوربین میشم.سوادش رو ندارم
    دی دو نقطه غلیظ

    ReplyDelete
  12. wayyyy sathe hade jolbak dar unvare donya eyne chizaye dige dar unvare donya hayajanangizo monhaserbefarde :*

    ReplyDelete