هنرهای زیبا
اون موقع که من مدرسه می رفتم یه درس خیلی خیلی کوفتی داشتیم به اسم "طرح کاد" که فکر کنم از راهنمایی شروع می شد تا سوم دبیرستان.توش قرار بود کلی خانم بشیم و خانه دار.گلدوزی،بافتنی،خیاطی،کودک یاری و کمک های اولیه یاد بگیریم.
ریا نباشه من از هر کدوم از این هنر ها به اندازه کسب نمره قبولی یاد گرفتم و خداییش کلی از چیزهایی هم که اون موقع به خاطر نمره یاد گرفته بودم الان فراموش کردم.
چندین وقت پیش که طی یه حرکت جانگولر انگشت شصت پام به فنا رفت و من به عادت لجبازی همیشگیم نخواستم که تو دورانی که پام باید بانداژ میشد کسی کمکم کنه، بالاخره فایده این درس کوفتی بر من معلوم شد.
پام رو جوری به تنهایی بانداژ می کردم که خودم بسی کیف میکردم از دیدنش.تازه میتونستم با عصا بپرم و کلی کار دیگه.جوری که هی بهم پیشنهاد میشد برم تو استرالیا َن گات تلنت شرکت کنم ولی من زیر بار نرفتم.(اینی که گفتم یه برنامه هست که هر کی فکر میکنه که خیلی هنرمنده حالا تو هر زمینه ای میره توش شرکن میکنه و اینا)
بعدشم یادم افتاد که خیلی خیلی دوست دارم وقتی پیر شدم ، بشینم رو صندلی تکون تکونی اونم جلوی شومینه و شال گردن ببافم.اونم شال گردن های رنگی رنگی.
من از همین مکان از تمامی معلم های طرح کاد که مورد عنایت من قرار گرفتن رسما عذر می خوام.
این تیکه آخر نهایت فروتنی بود ها.گفته باشم.
............................
هنوزم که هنوزه رسیدن بسته از ایران برام خیلی هیجان انگیزه.با این که مامان اینا مرتب بسته میفرستن، ولی هر بار من از خود بی خود میشم.
من و پسری تقریبا تا کمر میریم تو جعبه و سعی میکنیم چیزایی که مال خودمونه هی پیدا کنیم.
گاهی هم دعوامون میشه و تا زنگ زدن مامان باید صبر کنیم تا معلوم شه که موردی که سرش دعواست مال منه یا پسری.همیشه هم پسری پیروز میشه حتی اگه حق با من باشه.مامان وقتی میبینه که پسری خوشش اومده بهش میگه شک نکن که برای تو فرستادم.
این وسط فقط شوهر هست که بعد تقسیم غنایم میره و سوغاتی های خودش و در کمال آرامش بر می داره.
بعضی وقتا پدرم یه نت کوتاه میزاره تو بعضی چیزها.این نوشته های پدرم رسما منو می کشه.
همشون رو جمع کردم و هر بار که می خونمشون مثل همون دفعه اول کلی اشکم درمیاد.
آخه از یه ذره قبل از این که بیام اینجا بطور حال به هم زنی زرتی اشکم درمیاد.اَه اَه اَه
بسته عیدی امسال هم کلیییییییییی کیف داشت.
کادوی کار پیدا کردن هم محشر بود.فرداش انداختم دست و گردنم رفتم مهمونی.
پسری هم رسوام کرد.به همه گفت اینا جدیده ها.مامان جون براش فرستاده.
ما کلا خانوادگی خجسته هستیم.تو خونِمونه گمونم.
............................
کارم رو کلی دوست دارم.هم جایی هست که غریبه نیستم باهلش ،هم کلی آدم میشناسم اونجا هم کلی چیز دیگه.
عمرا فعلا ها بگم کارم چیه.
یه وقتایی فقط دچار 100 دلی میشم که چی کار باید بکنم که کلی ملاحظه کارانه رفع و رجوعش میکنم.
یکی از کسایی که من مرتب باهاش سر وکار دارم تو کارم مثل پدرِ اوشین همش انگستش رو برای من تکون تکون میده.فکر کن یکی کل حرفای مهربانانه ، آموزنده و ... رو با تکون دادن انگشت سبابه روبه روی صورتت بخواد حالیت کنه.
اونم با لهجه بسیار غلیظ چینی.
یه بار که پسری دیدش گفت میفهمی که چی میگه؟
گفتم تقریبا.یه جاهاییش هم حدس میزنم.
همین آدم همش به من یادآوری میکنه که یادت باشه که مهم ترین چیز اینه که دانشجوها هَپی باشن.
منم ریسه میرم از خنده و همیشه بهش میگم از اون یه نظر خیالت جمع.من اصلا کارم هَپی کردن جماعته شک نکن.
قیافش وقتی من غش و ریسه میرم اگه بگی یه ذره عوض میشه ،نمیشه.
لامصب دریغ از یه لبخند ریز.
ولی قلبی از طلا داره می دونم
کلی دی و نقطه جهت دل گرمی به خودم.
............................
پ.ن1: حرف پیشکی نباشه، فکر کنم امسال قراره بهتر از پارسال باشه.
این رو گفتم که مشکلات و کوفتی ها بمونن تو رودرواسی.
پ.ن2: دیر که می خوابم تا صبح هم که همش خواب های جور واجور می بینم.پس کی خستگی هام دربره هان؟
پ.ن3: تعطیلات "ایستر" رو رفتین سیزده به در و کلی گشت و گذار.اینجوری عید خود رو سپری کردیم که عقده ای نشیم.کلی هم سریال آبگوشتی وطنی دیدیم.خداییش یکی منو توجیح کنه که چه مرگمه که مثل بز میشینم بعضی چیزا که میدونم چرته نگا میکنم.
پ.ن4: شمایی که میایی ناشناس منو مورد عنایت قرار میدی.همین که یه هویت مشخص برای خودت نداری کلی میری زیر سوال جانم.هر وقت جرات از کاور بیرون اومدن پیدا کردی بگو.اون موقع حرفات و میشنوم .پ.ن پایینی رو بخون.بلکه به کارت بیاد.
پ.ن5: طرحهایی زیبا ، چهره هایی خندان
صورتک ها همه دوست ، مهربان و آرام
تو به خود پاسخ ده : چقدر فاصله است از تو تا آن طرحی که سحر گاهان می زنی بر صورت ...؟
صندلی تکون تکونی رو خوب اومدی.
ReplyDeleteچه جالب که شوهر انقدر آروم عمل می کنه اصلا ً بهش نمیاد.البته شاید چون تو و پسری رو می بینه دیگه می گه بذار خوش باشن.البته یه شاید دیگه شم اینه که آدم نمی تونه از ظاهر افراد در مورد رفتارشون تو خانه و خانواده قضاوت کنه.خلاصه سلام بهش برسون.
اونجایی که گفتی بابات یه نت کوتاه می ذاره قبل از اینکه برسم به جمله بعدی منم یه اشک خفیف اما عمیق پرید تو چشام.
عزیز دلم خودت خودتو لو دادی که کارت یه جورایی تو دانشگاهه البته شایدم من با زمینه ذهنی ای که از قبل داشتم که خودت یه چیزایی گفته بودی فهمیدم یا شایدم به خاطر همون هوش خدادادی :DDDDDDDDDD
و واقعا ً هم تو هپی کردن مردم یه دونه باشی!!!!!
این تعطیلات ایستر واسه وطنی های دور از وطن خیلی خوب بود ولی رسما ض اعصاب من یکی رو بهم ریخت که حالا که بعد از پونزده روز اومدیم سر کار از شنبه تا دوشنبه هم باید سماق بمکیم تا دوستان اجنبی تشریف بیارن سر کار و جواب ایمیل های ما رو بدن.
این پی نوشت آخرت منو مرد بسیار!
کلاٌ از این رسم پی نوشت آخر که معمولا ً شعره و خودت اختراعش کردی خیلی خوشم میاد.
منم وقتی می بینم یه پست جدید گذاشتی مثل تو تا کمر می رم تو مانیتور و در پوست خودم نمی گنجم ولی واسه پست قبلی هرچی تلاش کردم کامنتم نمی اومد.
کلی بغل و بوس و غش و ریسه!!!!!!
هر تیکه رو که خوندم یه کامنت به ذهنم رسید که بذارم، آخرش که رسیدم دیگه همه ش یادم رفت
ReplyDelete:))
کار نو سال نو اینای نو مبارک
اول از همه رنگ دیوارهای اینجا بسی خوب شده، یه جورائی کلی انگار شاداب تر شده و از این بابت مرسی.
ReplyDeleteاز اونجائی که شما دوران تحصیلت بر می گرده به سالهااااااا قبل، همچین درس هائی دیگه تو سیستم آموزشی مملکت وجود نداره، یعنی اساساً بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی همچین درسی تو هیچ دوره ای آموزش داده نشده. اما به جاش درس هائی جایگزین شده بسیارررررررر کاربردی که تو خیلی از مراحل زندگی، میشه ازش استفاده کرد و خوب با پیشرفت های انجام شده و ابداع ابزارهای یک، دو، سه و به تازگی چهار بعدی امکان استفاده های متنوع روزمره و البته شبمره، از این گونه دروس برای تمامی کاربران فراهم شده.
دلتان بسوزد را با هر فونتی بنویسیم دلتان می سوزد آیا؟
:D
کلاً باز کردن بسته های پستی حال می ده. یادمه یه زمانی که همسایه ها واسه تعطیلات رفتن بودن سفر، مقادیر زیادی از بسته های سال نو اومده بود خونه دوستمون، که مثلاً وقتی همسایه ها برگشتن ایشون بسته ها رو تحویلشون بده. قرار گذاشتیم بسته ها رو نصف نصف بزنیم تو رگ. که حال برابر ببریم تو باز کردن بسته ها + فوضولی مفرط
که البته اثری از آثار بسته ها هیچ جای دنیا دیده نشد که هیچ، دوستمون به روی خودشم نیاورد که بسته ای هم در کار بوده.(بیششششرفیست تک در دنیا). دوتا نقطه و دی
این که ما شیرینی سر کار رفتن شما رو نخوردیم رو باید کجا اعلام کنیم؟؟
فکر می کنی چرا با یه داد زدن جمعیتی منفجر میشن؟؟
واسه این که شمه وجاهت قانونی نداری جانم واسه این کار و تنها دلیلش این می تونه باشه که شیرینی ما فراموش شده. البته گفته باشم که من یکی نمیگذرم از حقم.
این شخص محترم احتمالاً از این انگشت واسه زدن تو چشم کسی استفاده نمی کنن احتمالاٌ؟؟
به عنوان سخن آخر باید بگم بنده رفیع ترین درجات دلتنگیمو برای دوست در غیبت اعلام میکنم و عاجزانه ازش می خوام که به این خونه برگرده که بی صبرانه وصالم آرزوست
دو نقطه دی
غلیظظظظظظظظظظظظظظظظظظظظظظظ
سلام سیمین جون ترینم
ReplyDelete1-زمان ما اسمش "حرفه و فن" بود. من تنها درسی بود، البته به علاوه هنر، که عاشقانه سر کلاسش حاضر می شدم و تک تک کارها رو با وسواس خودم تنهایی انجام می دادم و نمراتم هم خوب بود. از اون طرف باید می اومدی قیافه ام رو سر رفتن به کلاس علوم یا ریاضی ببینی. از همون موقعها باید می فهمیدم هنر دوست دارم. اشتباهی بود که انجام دادم و خدا رو هزار بار شکر می کنم که بالاخره رسیدم به علاقه و عشقم. بیشتر به چیزی رسیدم که بهم آرامش می ده. موفقیت و اینهاش دیگه خیلی مهم نی.
2- یه بار یادته ازت آدرس گرفتم؟ اول که آدرستو گم کردم، بعدشم می خواستم واست نامه بنویسم. خودم رو گذاشته بودم جات و حس می کردم با تمام این تکنولوژیها، حس داشتن نامه از وطن با زبون مادری یه حس خوبی داره، اما هر چی فکر کردم مثلاً چی بنویسم، چیزی به ذهنم نرسید و آدرستم گم کردم و این شد که اینطور شد. منظورم اینه که کاملاً یه بار که بهت فکر کردم این حستو درک کردم. خیلی خیلی خیلی خیلی می خندم و حال می کنم با این کارهایی که با پسری انجام می دی. بی چاره دیگه خواهر نمی خواد. خواهرشی یه جورایی. همسری هم یه جور فحش سریالی به حساب میاد در این مواقع(دی دو نقطه). ولی اونم اگه اینطوری نباشه خیلی بد می شد. خیلی جمع و روابطتون رو دوست دارم. خدا واسه هم حفظتون کنه.
3- تصورت جالبه وقتی داری بچه ها رو هپی می کنی. منم می خوام تو........ من باشی یکمی هپی بشم. (یعنی الآن لو ندادم اونی که می دونم رو. البته نمی دونم تا چه حد می دونم و چقدر تغییر کرده و اینها) آره مطمئن باش بابای اوشین قلبی از طلا داره. یاد یه قسمت اوشین افتادم که می خواستن مستأجر بیارن. باباهه بلد نبود بخنده بهش گفتن فقط یکمی دندونهاشو نشون بده(انگار میخواد مسواک بزنه). بعد همه مستأجرها فرار می کردن از دیدن باباهه با اون خندۀ کذاییش.
4- عید ما رو هم که داری کم کم می خونی. خوبه که بهت خوش گذشته.
بوسسسسسس
از بین همه ی حرفات چیزی که بیشتر خوشم اومد و تحت تاثیر قرارم داد، یادداشت های پدرت بودن. از شخصیتشون خوشم اومد. در مورد کادو ها هم که باید بگم حق دارین خوب ، هر چی بوی ایران رو بده جذابه و دوست داشتنی. ما تو ایران تلویزیون نگاه می کنیم اون وقت شما اون سر دنیا سریال های ایرانی رو می بینین؟ در مورد پی نوشت 1: حتما و قطعا و شک نکن و پی نوشت 5: عالی بود
ReplyDeleteراستی توجیه رو با ه می نویسن نه با ح ، یادت باشه جزو خواننده هات یه معلم ادبیات هم هست
ای بانداژ کن حرفه ای شک نکن که به شدت باهوشی من بعد از گذروندن ۲ دوره کمک های اولیه هنوزم حتا چسب زخم و سر جاش نمی چسبونم ،،،،،پس
ReplyDeleteمی تونیم با جمع مخاطبانت بهت افتخار کنیم عزیزم
:x:x:x:x
به شازده گفتم به سیمین نمیاد بشینه کنار شومینه شال ببافه مگه اینکه هیجانش یه جوری از یه جایی پیدا باشه و همین رنگی رنگی بودن شال رو مثال زدم، حالا که فکر می کنم می بینم صندلی تکون تکونی هم یکی از همون نشونه هاست .
آهاااان اگه وقت کردی به این دوستمون بگو آخه باید بیاد آمار بسته های کادوی ملت رو در ملا عام بده؟ خدا رو خوش میاد؟ ای بابا
واقعا که (جسسسسسسسسسسوریست تک در دنیا)
اما شایان ذکر که در دو مورد باهاش بدجور موافقم
۱ رنگ در دیوار اینجا که خیلی خوب شده
۲ شی+ری +نی =شیرینی (کار جدید )
واسه کار دوباره و دوباره تبریک ،، فکر کنم با این پشتکار تو در خندیدن به زودی شاهد خنده های درشت از مشابه بابای اوشین باشیم ،، چه برسه به ریزززز
هر سالت بهتر از سال پیش ، امید دیدار هم میشه داشت واسه تداوم شادی مفیده
:*:*:*:*:*
نگار
سن و سال منم يه جوريه كه طرح كاد رو اون روزها گذروندم.....اولين سال رفتم تعميرگاه تلويزيون و چند ماه هم بيشتر دووم نياوردم...اون روزا 80% تلويزيونها سياه و سفيد بود ...مثل حالا مه رنگي نشده بودن همه !!! .. هنوزم يه چيزايي يادمه از تعميرات تي وي... بعدش همون وسط سال رفتم تو يه شركت كامپيوتري و رفتن همان و عوض شدن مسير زندگيم به طور كل همان.....
ReplyDeleteاون كاري كه پدر محترمتون كرده بدجور هوايي كرد منو...من ايشون رو نديده و نشناخته ميگم از پدرهاي نادر روزگارن.... بي نهايت هوشمند...مهربون...دريا دل.... قوي.... و صد البته تودار