Monday, November 1, 2010

سینما

یه هفته ای میشه که هی دارم بال بال میزنم که چقد دلم میخواد برم تو سینما فیلم

Eat, Pray, Love

رو ببینم.اهل منزل هم هی میگن خب بروووو دیگه.از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهون که من تا حالا تنها نرفتم سینما.میخواستم با یکی از دوستام برم که اونم عدلی رفته سر یه کار جدید اون سر شهر و هنوز شیف های کاریش معلوم نیست.هی هم میگه نرو تا با هم بریم.

دیشب داشتم میگفتم من میدونم آخرش این فیلم رو برمیدارن و من نمیتونم برم ببینم تو سینما.پسری گفت خوب چرا نمیری؟ بیا الان ببینیم سانس هاش کیه، یه روزشو فیکس کن که بری حتما.

من همین جوری خجسته وار گفتم آخه پول سینما ندارم.اینه که نمیرم.یه آه هم ضمیمه اش کردم.

شوهر که اومد دیدم پسری داره ازش میپرسه بلیط سینما ی آدم بزرگا چنده؟ شوهر هم گفت مادرت بهتر میدونه.پسری گفت نه خودت سرچ کن ببین چنده؟

من همه رو میشنیدم ، ولی همچنان سرخوشانه به روی خودم نمیاوردم.فکر کرده بودم خیلی شوخی بامزه ای هست .اوف بر من.

از چندی پیش به پسری پیشنهاد دادیم که به جای این که چیزهای الکی بخره و دو روز بعد بندازه یه کناری، ما بابت کارای خوبش و اینا یه مبلغی در نظر بگیریم و بزاریم کنار.بعد که زیاد شد یهو یه چیز درست درمون که دوست داره بخره.دو تا فایده داره این کار.یکی این که پسری یاد میگیره که بابت چیزهایی که دوست داره باید صبر کنه و بعد بدستشون بیاره( به علت یه یدونه بچه بودن و کلا یه دونه نوه بودن و یه دونه بچه کوچیک بودن تو کل خانواده من ، همیشه هرچی خواسته براش فراهم بوده اصلا معنی این که گاهی همه چی سهل الوصول نیست روتا چندی پیش نمی دونست).دوم هم این که هی خورده ریز به اتاق درحال انفجارش اضافه نمیشه.یه دفعه بعد یه مدت زمان مشخصی یه تیکه چیزی که واقعا به دردش میخوره میخره.سری قبل که اومدم وطن یه قسمت از لگوی استار وار رو خرید که یک روز کامل بعد برگشت وقت گذاشتیم تا درست شد.بس که سخت بود و گنده.چندی پیش یه قسمت دیگه از این سفینه زشت اومده تو مارکت و پسری داشت تو این مدت پول جمع میکرد برای اون.لگوی مذکور الان 90$ هست و پول پسری 100$.همه چی مهیاست برای خرید. من دیدم هی پسری میگه حالا یه هفته دیگه هم صبر میکنم شاید یه چیز جدید ترش هم بیاد.خدا منو ببخشه که کمی هم غر زدم که دم دمی مزاج نباش جانم و از این چیزها.

بعد پسری خونسرد گفت نه نیستم.میخوام با پولم برات بلیط سینما بخرم که حتما بری.چون خیلی دوستش داری.من در اون لحظه هم مردم هم تو دلم کارخونه نون خامه ای پزی بوجود اومد.کلا هم که چندشش میشه از بغل و بوس و این جور کارها.گفتم یه کوتاه بیا بغل کنیم هم دیگرو وگرنه من میمیرم.بعد هم توضیح دادم که از رو خجسته بودن گفتم پول ندارم و علت اصلیش اینه که سختمه تنها برم و از یه طرف هم به یه دوست قول دادم که با هم بریم.منتظر اون هم هستم.خیلی خیلی زیاد هم بهش افتخار میکنم که حواسش به من بوده و خواسته خوشحالم کنه.

شب با خودم فکر میکردم که آخه این چه حرفی بوده که من زدم و تازه احساس جالب بودن هم داشته برام.بی خود نیست که منو مامان صدا نمیکنه دیگه.مامان خجسته نداریم که ،داریم؟

الان منو شطرنجی کنید چون بسی شرمنده هستم.ولی درعین حال یه شادی زیر پوستی هم دارم.خوشحالم که پسری بچه مهربونیه و فقط به فکر خودش نیست.منم ایشالا یه روزی بزرگ میشم و خجسته بودنم کم میشه. مدیونید نگید ایشالاااااااا.

پ.ن1:درسته که با خودم گاهی حرف میزنم و بلند بلند فکر میکنم و بعضی وقتا خجسته وار عمل میکنم ولی طبق آخرین تحقیقات موجود در یکی از مقاله های فیس بوک ، آدم های مثل من با این شرایط خیلی خیلی هم سالم هستند و اتفاقا آدم هایی هستند که خیلی به اطرافیانشون اهمیت میدن.حالا میان کامنت میزارن چیزهای دیگه میگن زیر اون مقاله که من بیل بوردش کردم تو صفحه ام ، شما لطف کن و زیر نویس هاشو نخون، فقط اصل مقاله رو بخون.بله با شما هستم دوست عزیز ، خودت رو به اون راه نزن. : دی

پ.ن2: بعضي مواقع

چيز هائي دير مي شود

مثل دير رسيدن يك نامه ، مثل دير رسيدن يك قطار

مثل دير رسيدن

براي يك قرار

كه خيلي هم مهم نيست

و

مثل دير رسيدن تو

كه

خيلي مهم بود.

محسن ابراهیم

11 comments:

  1. ای جونم میبینم یه خجسته دیگه هم ÷یدا شد من خبر دار بسی خوشحال که مثل من کم نیست تو دنیا
    ای من فدای اون پارسا گلت بشم که اینقدر ماه (اینجا زیاد آیکون بوس قلب و احساس بده )
    چه لذتی بردی از این فکر پسری
    آخه این جمله های آخرت منو میگشه دختر جون

    ReplyDelete
  2. خوبه.. حس اینکه واسه پسری مهمی خیلی خوبه

    ReplyDelete
  3. چه پسر ماهی دارید هدیه دیگه از این بهتر نمی شه

    ReplyDelete
  4. ماشالا به این مادر و پسر گل. موفق باشین.‏

    ReplyDelete
  5. @مهناز
    خدا نکنه عزیزم و مرسی

    @کرو
    خیلی خوبه.یه حس خاصه

    @رضا افضلی
    نه نمیشه
    و مرسی

    @گل یخ
    مرسی عزیزم

    ReplyDelete
  6. تو با احساسات پاک یه بچه بازی کردی
    توبه کن

    ReplyDelete
  7. @ مهندس پنگول جونی
    من از همون موقع تا حالا شطرنجی هسم

    ReplyDelete
  8. خب تو تقصیری نداشتی. ولی، این ماجرا یه نتیجه ارزشمند داشت. اینکه تو بدونی زیر این لايۀ به ظاهر بی احساس و خشک پسری، یه مهربونی عظیم و بزرگ قرار داره.
    بهت تبری می گم سیمین.
    خدا تو و همسری رو برای پسری، پسری رو برای هر دوتون حفظ کنه.
    همیشه شاد و خوش باشید.
    راستی. سینما تنهایی اصلاً بد نیست که. من عمری تنهائکی رفتم سینما، فقط بدیش اینه که وقتی هیجان زده می شی نمی تونی به یکی با دست اشاره کنی و تنهایی باید ذوق کنی.
    موفق باشی و شاد، سیمین عزیز و مهربونم.

    ReplyDelete
  9. وای ی ی ی. من الان این فیلم رو دیدم. محشره دختر. محشر. حتما برید ببینیدش. زندگی میکنید باهاش...‏

    ReplyDelete
  10. @مریم
    اهوم.مثل معاون کلانتر میمونه پسری
    نمیدونم تا حالا نرفتم سختمه بخصوص که این فیلم کلی ذوق داره توش
    بوس و مرسی عزیزم

    @ گل یخ
    فردا میبینمش
    هووراااا

    ReplyDelete
  11. سلام دختر گل. دیشب هر کاری کردم پیغام بگذارم براتون نمیشد. بعد صبح یهو از خواب پاشدم گفتم وای که این دختر ماه صبح میدونم میاد سر میزنه نگران میشه زود درستش کردم ولی گویا دیر رسیدم :) . ببخشید اگه نگران شدین. من اهل دل کندن نیستم. از سنم گذشته ننه. راستی فیلمه رو دیدن؟

    ReplyDelete