Friday, June 11, 2010




فقر فرهنگی

بزرگترین مشکلی که یه آدم میتونه داشته باشه فقر فرهنگیه. روی رفتار ، گفتار، شیوه زندگی، برخورد با دیگران و ..... تاثیر میزاره.

آدمهایی هم که دچارش هستن ، آدمهای درمونده ای میشن که مدام مجبورن یا تو سایه ِ این و اون باشن یا پشت نقاب.که البته هیچ کدوم فایده نداره.چون این فقر فرهنگی که دچارش هستن توی این آدمها نهادینه شده، رفتار و حرکاتشون هر چقدر هم بخوان تظاهر کنن باز یه جاهایی این کاستی رو نشون میده.

بصورت ناخودآگاه هر چقدر هم سعی کنن نمیتونن از کندوکاو تو زندگی بقیه دست بردارن و همیشه تویِ توهم کشفیات جدیدشون غرق هستن.تحصیلات و تغییر محل زندگی و .... هم از این فقر فرهنگی کم نمیکنه.فقط ممکنه شکلش رو یه کم ،کم رنگ تر کنه.فقط میشه برای این جماعت متاسف بود که تمام مدت، وقت و انرژی خودشون رو صرف کارهای بیهوده میکنن.گاها خیلی هم ادعای روشنفکری و امروزی بودن دارن ولی بازتاب رفتارشون چیزی جز کارها و حرف های خاله زنکانه نیست.

امیدوارم کسانی که دچار این مشکل هستن بتونن درک کنن که مشکل بزرگی دارن و سعی کنن برطرفش کنن.البته معمولا لذتی که کنکاش توی زندگی این و اون براشون فراهم میکنه باعث میشه که نخوان یا نتونن بزرگی مشکلشون رو درک کنن.

اینجاست که این شعر محشر مصداق پیدا میکنه:

آن کس که نداند که نداند که نداند در جهل مرکب ابد و دهر بماند

امیدوارم که یه روز هم شده توی زندگیشون طعم زندگی کردن بدون نقاب و بیرون از سایه رو بچشن.آمین.

............................

هفته پیش با این که هوا بسیار سرد بودو بیشتر وقتا بارونی، صبح های محشری داشت که من همه سعی ام رو کردم که یه دونش هم از دست ندم.بیدار که میشدیم کلا توی "مه" بودیم.حتی بعضی از روزها نرده های خونه هم دیده نمیشد.

تو راه مدرسه پسری با این که همه چشمهای "فردی" روشن بود، حتی چشم مه شکنش ، ولی تا 20 قدمیمو بیشتر نمیدیدم.کلی کیف میکردیم دو تایی و سعی میکردیم حدس بزنیم شبه چیزایی که از توی ماشین میبینیم چیا میتونن باشن.

وقتی برمیگشتم و میخواستم با راکی برم پیاده روی "مه" یه کم رقیق تر میشد و میشد تا اون ور خیابون رو مبهم دید.خیلی خیلی حس خوبی بود.هوای سبک پر بود اطراف و قطره های خیلی خیلی ریز آب مینشست رو پوست آدم.چون چشم چشم رو نمیدید راستش ترجیح دادم نرم اون پشت ها که همیشه میرم و راکی رو باز میکنم تا هرچقدر میخواد بدوِ بلکه انرژیش خالی شه.همینجوری هم خیلی خلوته اونجا و توی اون مه عاقلانه نبود اون ورا رفتن.اینه که توی مسیر معمولیِ پیاده روی رفتم و از همون راه هم برگشتم.توی راه برگشت مه تقریبا رفته بود و من کلی منظره بی نظیر دیدم که به خاطر نور زیاد روز ندیده بودم تا حالا .بین شاخه های کاج پر بود از تار عنکبوت.با چه چیدمان بینظیری.روی کاج هایی هم که هنوز نهال بودن دیگه سنگ تموم گذاشته بودن عنکبوت ها و تار یه سره تنیده بودن.انگار که یه لایه نازک حریر انداخته باشی روشون.یه کم که گذشت خدا از لای ابرها کلی اشعه فرستاد که من اسمشو گذاشتم سلامِ خدا.صبح های این هفته با این همه زیباییشون انرژی کل روز منو تامین میکردن.

پ.ن 1:تربیت خانوادگی خیلی مهمه خیلی،خیلی، خیلی.

پ.ن 2:لانگ ویک اِند همراه با لبخند ماسیده.

پ.ن 3:عکس ها مربوط به هموت تارعنکبوت ها و سلام خداست.

پ.ن 4: این ترانه های جدید و از هر ور که نگاه میکنم مینینم اصلا نمیشه هیچ جوره مقصود سراینده و خواننده و سایر عوامل و فهمید.زمان ما آهنگ های قر کمری هم خداییش دل انگیز بود.حالا نه اینکه معنای عمیق نهفته قر دار توش باشه ولی دیگه اینقدررررررررررر اراجیف نبود.خدایا توبه .

پ.ن 5: طرحهایی زیبا ، چهره هایی خندان

صورتک ها همه دوست ، مهربان و آرام

تو به خود پاسخ ده : چقدر فاصله است از تو تا آن طرحی که سحر گاهان می زنی بر صورت ...؟

دل من می خواهد سحری را بیند که همه خود هستند ، نه نقابی زیبا

10 comments:

  1. واااای ی ی ی . اون تارا چقدر خوشگل بودن. دستتون درد نکنه. مخصوصا عکس دومی محشر بود.
    مرسی.

    ReplyDelete
  2. در مورد قسمت اول با هم صحبت می کنیم.

    ----------------------------------------------

    چه فضای بی نظیری رو اینجا ترسیم کردی اردیبهشتی جون. دلم خواست همچین هوائی رو. تصور پرتوهای خورشید، کنار این عکس های تماشائی، یه تابلوی بی نظیر می سازه تو یه قاب تموم نشدنی.
    همه چی عالی بود، مخصوصاً عکس ها.

    ما عاشق عنکبوت و تارعنکبوتیم.

    مرســـــی اردیبهشتی جونی که اینا رو با ما تقسیم کردی

    ReplyDelete
  3. واقعا مثل موريانه بي صدا مي يان تو زندگي آدم واسه سرك كشيدن حرف در آوردن
    تو مه پياد روي عاليه

    ReplyDelete
  4. سلام سیمین عزیزم
    چه قدر خوب نوشتی می شه گفت این آدمهای بیکار از اینکه در دیگران نقطه ضعقی پیدا کنند لذت می برند و به فول شما بر می گرده به سطح فرهنگشون، کاری از دست ما بر نمی آد جز اظهار تاسف و دوری از اونها و البته دعا ......
    عزیزم چه قدر خوب توصیف کردی اون محیطو
    وسوسه شدم الان، می خوام منم همراهت بیام
    وای در کنار ت قذم زدن و لذت بردن از محیط زیبا و آفریده های خدا چقدر لذت بخشه برام

    کاش می شد همه بی نقاب و از ته دل با هم باشیم
    کاش می شد .......
    نه کسی را خورد کنیم
    نه بیرحمانه لبخند محبت کسی را نشان از جلف بودنش بدانیم« نکته
    وای این چیزا چه ربطی داشت به اون موضوع
    ببخشید سیمین جونم منم سیمهای مغزم انگار جرقه زده

    خوشی تو آرزوی من است

    ReplyDelete
  5. به به سیمینی می بینم که فعال شدی و تند تند پست ول می کنی ماشاء ا... بزنم به تخته.
    پوست جدید وبلاگت خیلی خوبه از اون قبلیه بتهره مبارکا باشه خواهر.
    سیمینی این که اول این پست گفتی دقیقاً شرح حال یکی از آدمای رو اعصابه به اسم همکار واسه همین کاملاً درکش کردم و این پستت واسه اِن امین بار منو ترغیب کرد که برم و یه پستی بذارم.البته اگه همون مشکلی که خودت می دونی بذاره.
    پی نوشت آخرتم قبلاً گذاشته بودیا ، فکر نکی ما نفهمیدیم.یو ها ها ها

    ReplyDelete
  6. الو که سلام
    دوم که قالبت نازه.
    سوم که فرهنگ رو خوب اومدی.
    چهارم. من دلم هوای ملس بهار می خواد. نه سرمای اونجا نه گرمای نفس بُر اینجا.
    پنجم عکسهات خوشگلن. منم شعاع نور خیلی دوست دارم. مخصوصاً عکاسی ازشون رو.
    شعر پی نوشت رو دوست نداشتم. همون چهره خندان اول صبح که یه نقابه هم بد نیست باشه. قیافه هایی عبوس اول صبح داغون کننده اس. امیدوارم همه دلها واقعاً شاد باشن و نیاز به نقاب نداشته باشن.
    اون اهنگها رو خوب اومدی. فقط یه جمله یا کلمه رو با ترکیبهای مختلف از اول تا آخر آهنگ تکرار می کنن بعد پول پارو می کنم با اون ریختشون.
    اه. من که دیگه از بی آهنگی زدم به سنتی.
    همین.
    دوستت دارم. و بووووووس.

    ReplyDelete
  7. می گم ها. یه سوال واسم پیش اومد. مگه عنکبوتهای اونجا چقدیه که تارهاشون انقدر بزرگه؟!؟!؟!

    ReplyDelete
  8. اسب لخت غفلت در مرتع اندیشه ی ما بسیار است

    سیمین جونم اول اینکه همه جای دنیا ، همه جور آدم پیدا میشه وکسانی با خصوصیاتی که بهشون اشاره کردی رو شاید بشه یه دسته از گرفتار ترین آدم ها دونست ، که با همه چی درگیرن و مشکل دارن حتی با خودشون... چون اگر غیر از این بود خودشون رو جز چیزی که هستن نشون نمی دادن ..و متاسفانه تو هر نوع تجمعی حداقل یکی ازشون پیدا میشه ..
    بیا دعا کنیم بهتر و درست تر و با فکری سالم تر و بدون درگیری زندگی کنن و از نشونه ها درس و تاثیر بگیرن.. قبل از اینکه دیر بشه

    دوم اینکه اینجا خیلی قشنگ شده هم رنگش دلنشین تر به نظر میاد هم کلا فضای بهتری ساخته شده و راجع به عکسهای این پست هم که قبلا حرف زدیم خیلی خوبن به خصوص سومی از پایین به همون دلایل ذکر شده ..

    سوم اینکه ما عاشق عنکبوت و تار عنکبوتیم

    مرسی که هستی مرسی که می نویسی
    :-***

    ReplyDelete
  9. سلام

    بسیار عالی‌ و دلنشین.

    بهترین ها

    ReplyDelete
  10. سلام سیمینی.
    هه ببین تو رو خدا ما چقدر تفاهم با هم داریم. هر دو از فقر فرهنگی می نویسیم. من اصلاً یاد این پستت نبود. الآن اومدم دیدم ااا چه جالب.
    جوابمو در مورد عنکبوتها ندادی. یه عکس از عنکبوتها بگیر بگذار ببینیم چه جورین اینجوری تار می تنن.
    البته اگه نمی ترسی. :دی
    بعدشم. همین دیگه. بوس و این ایرانی بازیها.
    ;)

    ReplyDelete