Friday, June 25, 2010

تنگه واشی

یه عکس دیدم تو یکی از این سایت ها که همه چی توش هست ، اخبار علمی، فرهنگی ، سیاسی ، اقتصادی و ...

تو قسمت فرهنگیش بود.یه عکس از "تنگه واشی" روی اون کتیبه که توی این تنگه بی نظیر هست با اسپری مشکی یادگاری نوشته بودن.من اصلا نمیتونم بفهمم یعنی چی اونوقت این کار.حالا اصلا این کتیبه نه ، هر جای دیگه.این که مینویسید منو فلانی در فلان تاریخ اینجا بودیم یعنی چی؟ از سر در تونل ها بگیر تا تو کابین های تله کابین و روی آثار باستانی و ... از ماست که بر ماست مال اینجور وقتاست گمونم.

خیلی سال پیش (گمونم 12 سال پیش) بود، یه روز که داشتیم ناهار میخوردیم آقای کسرائیان و برادرش( که شنیدم مرحوم شدن و چقدرررررررر ناراحت شدم) اومدن و حرف از یه سری عکس جدید شد از یه جای بی نظیر و گفتن که قراره این عکس های جدید بابت شناسوندن این مکان باشه به عنوان یه جاذبه توریستی.بعد هم کلی ماها رو تشویق کردن که اصلا این هوا و این موقع سال وقت دیدن" تنگه واشی" هست. آخرش هم آقای کسرائیانِ برادر ،گفتن که آخر همین هفته دارن میرن برای گرفتن یه سری عکس های تکمیلی و اگه میخوایم هماهنگ کنیم یه ماشین بگیریم پشت سرشون بریم.

بعد کلی شور و مشورت بین همکارا، بالاخره یه عده تصمیم گرفتیم که بریم.یه مینی بوس گرفتیم که یه راننده خیلی بداخلاق داشت که تو راه برگشت تبدیل شده بود به خوش اخلاق ترین راننده دنیا.از بس که سر به سرش گذاشته بودیم.

خلاصه اینکه هر چی لازم بود ببریم و چی بپوشیم و اینارو هم آقای کسرائیان بهمون گفت و ما با تجهیزات کامل رفتیم.یکی از بی نظیرترین جاهایی هست که به عمرم دیدم.یه مقدار از مسیر رو کلا باید از توی آب رفت، اونم چه آبی.منظره ها هم که محشر.آخرشم رسیدیم به یه آبشار که واقعا بی نظیر بود.طبق نوشته هایی که آقای کسرائیان بهمون داده بود اگه از کوه میرفتیم بالا و از آبشار میگذشتیم وارد یه جای دیگه ای میشدیم به اسم "ساواشی" .از اول همونجا که پارک کرده بودیم دیگه کلا آقای کسرائیان رو ندیده بودیم.تصمیم گرفتیم بریم اون بالا ها رو هم ببینیم.کلی سخت بود ولی در عین حال لذت بخش.به یه جای نسبتا صافی رسیده بودیم که بارون گرفت.از اون بارون های سیل طوری.اون موقع هم اصلا اون منطقه توریستی نشده بود اینه که به جز ما یه چند تا محلی اون ورا بود و یه اکیپ دانشجوی هنری که اونا هم بعد آبشار رو دیگه نیومدن.مثل چی خیس شده بودیم و کلا هم راه برگشتمون گل و شلی بود و جرات نداشتیم از اون راه برگردیم.همش خطر سقوط با مغز به ته آبشار وجود داشت.

یهو دیدیم یه جیپ به شکل فرشته نجات بر ما نازل شد.آقای کسرائیان بود(خدا بیامرز) با یه اقایی که نمیشناختیم.ما هم همه مهربانانه رفتیم عقب جیپ نشستیم.بعد ها هی سعی میکردیم صحنه رو باز سازی کنیم ببینیم ما ها چطور تونستیم تو یه گله جای عقب جیپ خودمون رو جا بدیم!!

فکر کنم یه سال بعدش بود که من به شوهر پیشنهاد دادم که بریم "واشی" و حیفه که تو نبینی این جا رو. با دو نفر دیگه رفتیم.توی پارکینگ پر ماشین بود و مینی بوس و اتوبوس.بعدم فهمیدم که تور تفریحی گذاشتن برای اینجا و کلی هم استقبال شده.

یه جا که وارد تنگه نشدیم و دشت هست هنوز،مردم گله به گله نشسته بودن به غذا خوردن.الان رو واقعا نمیدونم که رستوران یا بوفه یا این چیز ها زدن یا نه.(که بعیده نزده باشن) ولی اون موقع هیچی نبود.ما هم ساندویچ برده بودیم با خودمون . متاسفانه یه سری از آدمها شدیدا تو کار گند زدن به این محیط بودن و ضمن خوردن غذا آشغال پراکنی هم میکردن.

حالا باقی مونده غذا و نون و اینا بر میگرده تو طبیعت باز.ولی بطری خالی نوشابه و کلی پلاستیک و اینا که بر نمیگرده.همون موقع و همون جا به شوهر گفتم ،کاش یه سری جاها اصلا توریستی نشه. این عکس هم که دیدم باز همین اومد تو فکرم.

پ.ن1: هر چی گشتم دنبال عکس هایی که سری اول انداختم ،پیدا نکردمشون.فکر کنم نیاوردم و تو انباری مامان اینا هستن.

پ.ن2: کاشکی ارزش آثار باستانیمون رو بیشتر بدونیم.کاشکی جاهایی که پر از زیبایی طبیعی هست بیشتر دوست داشته باشیم و گند نزنیم بهش.

داداچ ما همه میدونیم که شما خیلی باحالی و میری گشت وگذار با رفقا، این بار خواستی نشونی بزاری از خودت وایسا کنار این آثار یه عکس بنداز بعد بیل بوردش کن که همه ببینن.سر جدت هوس کنده کاری و نمایش خلاقیت ها رو نکن وقتی یه اثر باستانی میبینی.یا وقتی میری تو طبیت کلا ردپا نزار.ما همه میدونیم که شما بطری بطری نوشابه و اینا میخوری ماشالا.لازم نیست پرتشون کنی تو رودخونه و تو دشت که ما متوجه بشیم.مچکرم پیشاپیش.

پ.ن3: من نمی دونم آخه به من که اولین ساله اومدم تو این کار باید برگه آخر ترم بدید صحیح کنم؟ من هنوز بسیار زیاد با دانشجو ها همزاد پنداری میکنم آخه.بعد اون بیچاره ای که جواب هر سوال رو یه خط نوشته بی ربط (کمِ کم جواب هر سوال این درس 1-1.5 صفحه هست) نکرده لااقل یه پاراگراف بنویسه که یه کم به چشم بیاد، دانشجوی اینترنشنال هم هست و من میدونم داره برای چی این درس رو میخونه.کجای دلم جاش بدم خب؟؟؟ اینا خاک تو سری کردن درس نخوندن، من عذاب وجدان گرفتم.یه استادی هست که خیلی دوسش میدارم،امسال هم باهاش کار کردم و کلی چیز ازش یادگرفتم، بهم گفت قول میدم زودِ زود این حسِ عذاب وجدانت بره.امیدوارم همین جور بشه که گفته.

پ.ن4: روزایی که گنجشک های تپل و پرنده های خال دار نوک داز میان میشینن لب دیوار و من هنوز براشون نون و برنج نریختم احساس شرمندگی میکنم.انگار مهمون هام نشستن دور میز و من هنوز حتی شروع به پختن غذا هم نکردم.بد حسیه بخصوص اگه هوا بارونی هم باشه.

پ.ن5: بعد از مناجات‌های هر شبم که بیشتر حول و حوش تو می‌‌چرخد، دلم نمی‌‌آید از راه دور بگویم "شب بخیر".چند ساعتی‌ منتظر می مانم و از همان راه دور می گویم "صبح بخیر" ... و تو بیدار می شوی آنجا بی‌ آنکه شنیده باشی‌.

سیروس جمالی

9 comments:

  1. حیف از خیلی جاهای دیدنی که ما داریم اما لیاقت داشتنشو رو به هیچ وجه نداریم.
    وقتی می بینیم جاهای دیگه ی دنیا چه جوری از دیدنی هاشون حفاظت می کنن فقط می تونیم متأسف باشیم به حال خودمون و سطح پائین فرهنگمون.

    -----------------------------------------------

    من بعد از خووندن پی نوشت آخر کاملا حالم دگرگون شد. نمی دونم اون چند خط اول رو هم چه جوری نوشتم.

    عالی بود اردیبهشتی، مرسی

    ReplyDelete
  2. سلام سيمين جون عزيز
    كاشي همه اينقده انصاف داشته باشن بايد اينجا ها رو باشي و ببيني ادعاي فرهنگشون تا آسمونه بعد خودشون اصلا زبالن خدا نصيب نكنه
    استاد مهربون كاشكي من دانشجوت بودم
    چقدر مهربونه اين دوست جونم كه از گنجيشكام خجالت ميكشه (بوووووس)

    ReplyDelete
  3. جهت عرض سلام و آرزوی موفقیت بیشتر و اینکه لذت بردم از پ.ن. آخرتون.
    گل.‏

    ReplyDelete
  4. سلام دوست خوبم
    خسته نباشی
    این مدت که همش کار می کنی ها؟
    امیدوارم همیشه و همیشه موفق باشی
    حرفاتو خوندم جالبه آره واقعا ما آدمها همش قدر نعمتهایی که داریم نمی دونیم و این جوره که عوض نگه مراقبت کردن از این نعمتها می زنیم خرابش می کنیم
    می گم این جایی رویایی که تعریفش کردی می خوام برم ببینم چه اطلاعاتی می تونم ازش پیدا کنم
    در مورد دانشجوها هم استاد مهر بون کمتر بهشون سخت بگیر باشه استاد جونم دوست دارم.......

    ReplyDelete
  5. دلم می گیره. این چیزها رو که می بینم. دلم خیلی می گیره.
    این سفر اخیر که رفتیم: پلور یه منطقه ایه که رصدگر زیاد می رن. رصدگرها هم شکر خدا یکمی شعورشون از این جهت بالاست، آشغالهای خودشون و هر آنچه در طبیعت باقی مونده رو جمع می کنن با خودشون می برن شهر میندازن تو سطل زباله.
    اما دشت شقایق...
    انقدر که با ماشین از داخلش رد شدن. انقدر که گلهاش رو کندن، دیگه نمی تونی بگی یه دشت سرخ مقابلته. کم گل شده. خیلی. هر دونه گل شقایق، هزار تا دونه داره. و با خروج هر یک گل شقایق از منطقه، هزار تا گل که می تونستن سال دیگه سر از خاک در بیارن، نابود میشن. شقایق، روی شاخه یک هفته دووم داره. زیبایی داره برای تو برای من برای همه. و کنده اش، .... نیم ساعت....فقط برای کسی که می کن ش.
    خلاصه اینکه دلم می گیره....
    بازم فقر فرهنگی سیمین...
    این چیزها رو کی باید به ملت یاد بده؟ جز خانواده؟؟؟
    -------
    شیطون بلا(دی دو نقطه). خاطره نویسیتم توپه هااااااا.
    پ.ن.3: آخــــــــــــــــــــــــی. بوس و بغل.
    پ.ن.4: صاحب خونه قبلیم عین تو بود. از خواب که پا می شد، و قبل نهارش اول نون خیس خورده رو برای گنجشکها می ریخت بعد به خودش می رسید. برای گنجشکها سهمییه نون داشت. یعنی نون داغون براشون نمی ریخت. براشون نون واقعی می خرید.
    پ.ن.5 : چقدر زیبا بود. چقدر...
    -------
    بیا واست شاهکارهای عکاسیمو گذاشتم. جداً پشیمون می شی از اصرار برای گذاشتنشون.

    ReplyDelete
  6. سلام دوست من
    خوبی؟
    دلم برات یه ذره شده
    همین

    ReplyDelete
  7. حالا چی آبجی، میخای بگی اولین نفری بودی که واشیو کشف کردی؟ چی آبجی؟وقت کردی از خودت تعریف کن، دونقطه دی
    اگه نرفته بودین، اونجا بکر میموند، آبجی "ج" را باتاکید بخون

    ReplyDelete
  8. من وقتی رفتم اونجا که پای آدما بهش باز شده بود و انصافا نامردی نکرده بودن در حقش !
    حیف کل ایران که قدیما خیلی قشنگتر از اینا بوده، ایشالا کشف جاهای جدید در سالهای آتی با سرعت لاک پشتی صورت بگیره ، بگو آمین
    @ پ ن ۴ : خوش به حال گنجشک ها
    @ پ ن ۵ : یکی اینو مثل تقلب به من رسوند و گفت ببین سیمین چه شعر قشنگی نوشته... و نگار کف کرد!

    ReplyDelete
  9. salam
    delam havato dareh
    ................................

    ReplyDelete