Monday, July 12, 2010

تعطیلات

تعطیلات بین ترمی داشتیم منو پسری. تا تونستم فیلم دیدم (کارتن) . دو تاش تری دی بود و خیلی زیاد دوسشون داشتم.

Toy story3

رو با پسری دو تایی رفتیم سینما.هی من سرم گیج میره با این عینک های تری دی .نمیدونم چرا.یه جای فیلم هم من از پسری می پرسیدم اینجاش خیلی قصه داره نه؟ نه؟ نه؟ که آخرش فکر کنم کلافه شد گفت این یه کارتنه خب؟ خب؟ خب؟

آخه "اندی" بزرگ شده بود و داشت میرفت کالج یه شهر دیگه.اطاقش رو جمع کرده بود.مامانش که رفت تو اطاق نیمه خالی قیافش کلی غصه(قصه) ای شد و دلش گرفت.منم همین حس رو داشتم کاملا خب.ولی ظاهرا پسری نداشت این حس رو.

Karate kid

هم دسته جمعی دیدم و پسری بسیار جو گیر شد.ولی هر چی گفتم که حیفه ها الان کمربندِ زرد کاراتت منتظرته که بری سراغش و اینا هیچ فایده نداشت و گفت دیگه نمیخوام برم.از وقتی که ساعت کلاس عوض شد دیگه نرفت که نرفت.منم دلم نمیخواد که به اصرار من بره چیزی یاد بگیره.

قسمت آخر "شرک" هم رفتیم و توی "آی مکس" دیدیم و کلی کیف کردیم.این کارتن ها به نظر من واقعا محشرن.اینقدر قشنگ احساساتشون تو صورتشون و حرکاتشون پیداست که آدم کیف میکنه.

خلاصه که تعطیلاتی داشتیم پر از فیلم و کارتن.بجز این ور اون ور رفتن های گاه و بیگاه من و پسری البته.چندین بار هم پسری و شوهر رفتن با هم استخر و شوهر بسی شگفت زده شده بود از شنا کردن پسری.آخه تو این سالها همش من برده بودم پسری رو برای آموزش و شوهر شنا کردن پسری رو یه سالی میشد که ندیده بود.

به پسری گفتم وقتی من هم سن تو بودم هیچی نبود.همش دو تا کانال کارتن داشتیم که کلی منتظر اومدن ساعت پخش کارتن میشدیم و مشق های خروار خروارمون رو مینوشتیم تا بتونیم بشینیم و کارتن ببینیم.تازه این فقط قسمت کارتن بود.زمان ما و طی دوران جنگ،هیچی نبود،هیچی.یه سری نوار قصه بود با کتاباشون که من هنوزم خیلی دوسشون دارم.مثل خروس زری، گرگ بد گنده، دل موش پوست پلنگ، سند باد، گالیور، جن پینه دوز و .....و البته نوار قصه محبوب من شهر قصه.

بعدِ هرگزی هم که بالاخره گذاشتن سینما یه کارتن نشون بده، کارتن خرگوش بلا ، گرگ ناقلا بود که ما با یکی از دوستامون و بچه هاش رفتیم. یه آقای فیلمی هم بود که خیلی بعد ها برامون یه سری کارتن میاورد مثل پری دریایی، سیندرلا و اینا.بعد اینا رو جوری روزنامه پیچ میکرد و با ترس و لرز میاورد که حد نداشت.صد بارم میگفت بچه ها حواسشون هست که درباره این کارتن ها حرف نزنن دیگه؟؟ انگار برامون فیلم بی ناموسی آورده باشه.بیچاره ای بودیم ها.

اینو به پسری نگفتم ولی یادمه قبل از کارتن کانالِ یک، یه برنامه بود که اسمش یادم نیست ولی هی عکس آدمهای گم شده رو نشون میداد.من نمیدونم چرا از صدای آدمی که اسمها رو میخوند روده هام میومد تو حلقم.بعد این برنامه هر روز بود و سالها هم ادامه داشت.من در عجبم چقدر آدم گم شده داشتیم و داریم. یه برنامه هم بود صبح ها تو رادیو به اسم تقویم تاریخ.اتفاقایی که تو اون روز تو کل تاریخ افتاده بود میگفت.مصادف بود با ساعت رفتن ما به مدرسه و توی ماشین گوش میدادیم.آهنگش منو دچار دل آشوبه میکرد.هنوزم یادم میاد، همون حس بهم دست میده.انگار کلی رخت شور نشستن تو دل آدم لباس چنگ میزنن.همشون هم وسواسی.

خلاصه که دوران خیلی بدی بود.ولی نمیدونم چرا اینقدر جنس شادیامون خوب بود.چقدر با چیزهای کوچیک شاد میشدیم اونم از ته دل. الانم که الانه من فکر کنم من خیلی بیشتر و ناب تر بابت یه سری چیز ها ذوق میکنم.نمی دونم البته پسری کلا از من جدی تره.

همین دیروز،من یه هواپیمای تک نفره دیدم تو هوا موقع پیاده روی با پسری، دست تکون دادم و گفتم هییییییییییییی ما اینجاییم ولی پسری دیگه خواست خیلی مایه بزاره دستش رو برد بالا و یه دست ریز تکون داد.بعضی وقتا مجبورم هی بپرسم دوست داشتی؟ خوش گذشت؟ چطور بود؟ بعد احتمالا قیافه ام شبیه علامت سوال و تعجب همزمانه که پسری میگه خب آره خوب بود چرا هی می پرسی؟ چرا این شکلی شدی؟

کلا بچه خود داریه.و البته بچه خیلی خیلی خیلی خوبیه.حواسش جمعه و عاقله..شاید چون پسری همیشه با آدم بزرگ ها بوده و به جز خودش بچه دیگه ای اصلا دور و ور ما نیست اینجوریه.یه شاید دیگه قوی هم هست که پسری کلا و ذاتن این جوری.مثل خودشه.خودِ خودشه همین. کلا وجودش برای من یه نعمته بی نظیر و غیر قابل وصفه.

پ.ن1 :یه جنازه هست تو مسیر راه رفتنم که نمیدونم چیه.هر چی هست بچه یه موجودی هست مثل خرگوش یا موش یا پاسوم.اون موقع که هنوز پوستی هستن و لزج. اگه میتونستم یا دفنش میکردم یا مینداختمش اون وسط ها، که دوبار، طی یه قدم زدن نبینمش.دل پیچه میگیرم هر بار.حسش حتی از با دستکش سوراخ ظرف شستن هم بدتره.

پ.ن2 :وقتی ناراحتم سعی میکنم که کمترین علامت تو بوجود بیاد.چشمام ولی همیشه منو لو میدن لعنتی ها.چشمام با فواره های اشکیم.یه بار یه جایی گفته بودم میخوام برم یه کلاسی،دوره ای چیزی ببینم بلکه گریه صدا دار یاد بگیرم.فکر کنم اندازه اشک ها اگه گریه صدادار بشه یه کم کوچیک تر شه.الان چون گریه هام صدا نداره ، اندازه اشک هام مثل اون موجودات توی " سرندپیتی " هست.دو قطره که اشک میریزم رسوا میشم و همه اهل خونه میفهمن.یه مدت خیلی زیاد، خدا هی گره های ناجور نازل میکرد برای من.یه جور که بعضی هاشو با زور دندون هم نمیتونستم باز کنم.باز که هیچی، شل هم نمیشدن لامصب ها.دورانی بود بس کوفتی.شده بودم یه مجسمه بی حس و روح.همش هم گریه ام میومد.الان از یه ملوان با تجربه هم بیشتر گره بلدم گفته باشم.امیدوارم که خدا دلش نخواد برگردم به اون حالت باز.(سیستم تو رودرواسی قراردادن خدا جونی)

پ.ن3 : آن قدر از هم دوریم که وقتی تو به شب می رسی من از سحر گذشته ام...زمین را

نمی بخشم که این گونه می چرخد.

6 comments:

  1. امشب گفتم خداکنه دیگه سیمینی نوشته باشه یه جورایی احساسیدم که نوشتی!!!
    خوش به حالت رفتی سینما و فیلم تری دی دیدی ، نه فکر کنی ما اینجا فقر امکانات داریما فقر پایه داریم واسه رفتن سینما ، فکر کنم تو پردیس ملت هست از این جور سالن ها.
    زمان شما که هیچی نبود واسه بچه های تا اواسط دهه 60 هم هیچی نبود ، قبل از اینکه برسم به تقویم تاریخ تو نوشته های تو واقعاً یاد تقویم تاریخ افتادم.منم یادمه همیشه صبح ها که داشتم صبحونه می خوردم اینو پخش می کرد ولی من از آهنگشو صدای آقاهه خوشم می اومد.در همین لحظه فهمیدم که این علاقه به صداهای ایم مدلی از بچگی توم بوده.ای جان به خد بچگیم.ها ها ها
    فیلم بی ناموسیو خیلی خوب اومدی.
    پارسا هم لابد آدم درون گراییه کاملاً برعکس تو که برون گرایی.شوهری هم که فکر کنم برون گراهه.ولی اینو بگم واسه آدمای درون گرا یه وقتایی خییییییلی سخته نشون دادن احساساتشون. چون خودم اینجوریم اینو گفتما.حالا پارسای شما که از من درجه اش خیلی خیلی خیلی کمتره ، یعنی بهتره.
    واسه دفعه هزارم می گم این پی نوشت آخر و کلاً رسم گذاشتن یه پی نوشت ته نوشته هات که یه شعره کلاً منو می ترکونه!!!

    ReplyDelete
  2. سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سيمين جون خوبي ؟
    واي چقدر خوشحالم كه از پسرت نوشتي من كيف كردم عجب پسر با كمالاتي هست كاش ميشد ببينمتون حسابي بعضي وقتا دلم واسه دوستاي مجازيم تنگ ميشه و وقتي كامنت مي زارم هي دلم ميگيره راستي من جزء بچه اي دهه 60 بودم و جنگ و اينها رو به ياد ندارم اما تا دلت بخواد كيف مي كردم با صداي شروع برنامه كودك او ن موقع ها به پسر بچه كاكلي بود هي از صفحه آبي رد ميشد و بالاي سرشو نيگاه ميكرد آهنگش بگ بگبگبه تو اين مايه بود و منم عاشق كارتون بامزي بودم يااااااااااااااااااااااادش بخير الان انقدر كارتون هست كه بچه ها عاشق هيچ كدوم نميشن

    ReplyDelete
  3. سلام سیمین جان
    خوشحالم که روزهای تعطیل رو دز کنار پسر عزیزت خوش گدروندی
    امیدوارم همیشه خوش و سلامت باشی
    دوست دارم این دفعه که دیدمت در مورد پ .ن 2 حرف بزنیم
    البته اگه بخوای...
    پ. ن 3 هم جالب بود خیلی زیاد ببینم مخاطب خاصی داره؟؟؟؟؟؟؟؟
    در هر حال خوشحال می شم به زودی ببینمت بابا دلم پوکید یه گوشه چشمی هم به ما بنداز خانم خوشگله..........

    ReplyDelete
  4. سلام. ایشالا که همیشه با شادی و سلامت در کنار خانواده گلتون لحظه به لحظه موفق تر باشین.

    منم اون تقویم تاریخ که یادم میاد اضطراب و دلشوره میگیرم! نمیدونم بخاطر وقتش بود یا اون آهنگ زمینهش.

    نتراود اشک در چشمانت جز به شادی...‏

    ReplyDelete
  5. :* :* :*
    وااای سیمین. این عجیب نیست با تفاوت سنی ای که با هم داریم، خاطرات بچگیمون مشترکه؟
    ولی من حس بدی به اون زمانها ندارم. درسته که خیلی وضعمون خراب بود، اما اون موقع رو بیشتر از الآن یا دوره نوجوونیم دوست دارم. (به ترتیب اون موقع، بعد الآن، دوره نوجوونیمم می خوام برای همیشه از ذهنم پاک کنم. انگار اصلاً من 12-16 سال نبودم.)
    فیلمهای سینمائیمون فقط فرق داشت. مال ما: گلنار، علی و غول جنگل، ماتال پتال نمی دونم چی چی، گربه آوازه خوان، دزد عروسکها، مریم و میتیل، کلاه قرمزی پسر خاله و ... بود.
    -------
    فیلم تری دی ندیدم تا حالا.
    -------
    ولی من فکر می کنم بروز دادن احساسات حس بهتری داره. مردم هم این جور ادمها رو بیشتر دوست دارن. نرجس مثل توئه، من مثل پسری، البته خیلی خیلی خفیف تر. نرجس راحت تر زندگی می کنه. من اینطور حس می کنم.
    ---------
    خدا پسری رو برای شما، شما و همسری رو هم برای پسری سالیان سال حفظ کنه.
    ----------
    امیدوارم خدا اگه گرۀ کوری در کارت انداخت، اجازه استفاده از قیچی رو هم بهت بده.
    --------
    اون بار که با هم صحبت کردیم که هر دو روز بودیم!!!
    (یعنی من الآن این شعره رو به خودم گرفتم دی دو نقطه)
    ----------------------------
    دوستت دارم. دوستت دارم. دوستت دارم.

    ReplyDelete
  6. سیمین جان، تعطیلاتتون تموم نشد این پست عوض بشه عزیزم؟

    ReplyDelete