Thursday, August 12, 2010

رابطه

یه هفته هست که داره بی وقفه بارون میاد اونم از نوع شر شر.آسمون پاره شده. بارون رو دوست دارم ولی نه شرشرش رو اونم همراه با باد.یه باد میگم یه باد میشنوید ها.از اون باد ها که دیشب مطمئن بودم قبل از این که صبح بشه ، خونمون از ریشه کنده میشه و میره هوا. یه چیز تو مایه های اون کارتونِ .یادتونه؟ جادوگر شهر اُز. میدونید که کلا مربوط به همین سرزمین کانگوروها بوده و اینا.ولی خب کنده نشد خونمون.

نمیشه این روزها بریم پیاده روی با" راکی".بس که هوا خیس و بادیه.ولی به جاش هفته پیش صبح ها خیلی خوب بود.اگه بارون هم میومد نم نم بود و بسی دل انگیز.

راکی عاشق راه رفتن و دویدن تو برگهای خشکه. منم همین طور. کلی علایق مشترک داریم که باعث میشه من روز به روز به ضرب المثلی که یکی از دوستام میگه بیشتر ایمان بیارم .دروغ چرا من نشنیده بودمش تا قبل این که دوستم بگه ولی الان دارم مطمئن میشم که ضرب المثل قوی هست. اگه منتظرید که بگم ، سخت در اشتباهید چون نمیگم.(خنده بد جنسانه)

خلاصه این که این بچه می دوه تو برگای خشک.بعد میاد نیم دایره طوری دور من چرخ میزنه یعنی تو هم بیا و بدو. منم که پهلو دردی. دو قدم که میدوم مجبورم دستم رو بگیرم به پهلوم و لنگ لنگون راه برم. بساطی داریم با هم.

..................

من معتقدم که هر رابطه ای مثل یه رشته نخ میمونه. بعضی وقتا این نخ میتونه از تار مو هم باریکتر باشه.بعضی وقتا میتونه بشه یه ریسمان خیلی کلفت.

هر نخی ، هر چقدر هم که نازک باشه باز از رشته های خیلی نازک تر به هم تنیده شده تشکیل شده.اگه یه نخ رو بگیرید تو دستتون و بین دوتا انگشتتون تابش بدید اینی که میگم رو میبینید و حس میکنید.

امان از روزی که حتی یه رشته نازک از این تارهای تنیده شده به هم باقی نمونه تو رابطه.هر بار که کوفتی پیش میاد یه دونه ازاین تارها پاره میشه.حواسمون باشه که آخری بمونه.که اگه نمونه و پاره شه دیگه هیچی و هیچی نمیتونه این رابطه رو برگردونه.هیچی!!!

..................

یه وقتایی مجبوری برای تلنگر زدن به کسی که برات عزیزِ ، دلتو سنگ کنی و جوری باهاش حرف بزنی که بلکه به خودش بیاد.باید دل مچالگیت رو قایم کنی و سفت و سخت تکونش بدی. بعدش اما همه تنت و دلت پر میشه از کوفتگی.که اگه تکون بخوره و به خودش بیاد ، این کوفتگی میشه بهترین کوفتگی عمرت.

پ.ن1: خدا جون گاهی نظری.من دقیقا اینجام.ته مه های کره زمین.

پ.ن2: دلم یه کار با حقوق ثابت میخواد.اینجوری یه ترم ممکنه حقوقم خوب باشه، یه ترم افتضاح.اردیبهشتی هستم با حقوقی حال به هم زن.

پ.ن3: دیگر نه از حادثه خبری هست و نه از اعجاز آن چشم های آشنا... از دلتنگی ها و تنهايي ها که بگذریم...انتظار تنها اتفاق اين روزها ي من است.

بابک یاس

5 comments:

  1. فقط میتونم براتون هرچی که دوست دارین آرزو کنم. از ته دل هااا. کلی گل نارنجی برای مهربونیتون...‏

    ReplyDelete
  2. سلام سیمین جون خوبی وای امان از بارون شر شر ما که اینجا نم نمشم نداریم
    برات دعا میکنم کارت فیکس بشه و حقوق با ملاتی بگیری عزیزم
    خدا همیشه بهت نیگاه میکنه کافیه تو هم باورش کنی
    و بخواهی تو لحضه های خاص نزدیکی منو فراموش نکن دوستیییییییییییییییی که همیشه به یادته

    ReplyDelete
  3. اول بگذار یه چیزی بگم دلت آب بشه. من الآن با یه لیوان چایی لیوانی و یک عدد رولبیا و دو عدد بامیه، نشستم پای مانیتور و داریم با همدیگه وبلاگتو می خونیم.:دی
    دوم اینکه نفس عمیق و با بینی که بکشی، پهلو درد نمی گیری، اگه مشکل خاصی داری نمی دونم دیگه، با کشیدن دستها به سمت بالا و چند دم با بینی و بازدم با دهان، و قدم زدن حالت خوب می شه.
    سوم، رشته هااااا. منو یاد پسر شجاع انداخت که یه جاش اومد از پل رد بشه طناب پل داشت پاره می شد و ....
    چهارم،سخته. تلنگر به این شکل، اما بیشتر وقتها، اگه هنوز حریمی باقی مونده باشه، جواب می ده.
    بوووووووووووووووووس

    ReplyDelete
  4. سلام سیمین عزیزم
    امیدوارم خوب باشی
    خیلی دلمبرات تنگ شده و یه جورهای همه اینحرفاتو از ته وجودم حس کردم چون خودمم در انتظارم
    بگذریم
    برات دعا می کنم به تموم آرزوهات برسی گلم
    دوست دارم بی بهونه وازته دل

    ReplyDelete
  5. آره
    آره
    ~~~~~~~~~
    پ ن ۱ . آره اول رو در تائید تمام حرفات گفتم.

    پ ن ۲ . آره دوم رو در تائید چیزی که فکرم بهم گفت، گفتم.

    حالا اگه گفتی فکرم چی گفت

    ReplyDelete